سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

روز مادرگل تقدیم شماعزیزترینم روزت مبارک گل تقدیم شما

یک مادر می تواند 10 فرزندش را نگهداری کند؛

اما 10 فرزند نمی توانند یک مادر را نگه دارند ...

و این انصاف نیست ...

 

اگر خواستید جمله ی بالا برای کسی پیامک بزنید بعد از نوشتن دو خط اول ننویسید: "  به سلامتی همه مادرا "  بنویسید : " به سلامتی همه ی بچه های با غیرت ! " قابل بخشش نیست

 

مادر بی تو با این دنیا چه کنم

مادر بی تو با این خاطرات چه کنم

مادر بی تو با این اشک ها چه کنم

مادربی تو  با این غم هام چه کنم

مادر بی تو با این تنهایی چه کنم

مادر بی تو با این روزگار چه کنم

مادر بی تو با این زندگی چه کنم

مادر بی تو بااین دلم چه کنم

مادر بی تو با این دلواپسیم چه کنم

مادر بی تو با این دلتنگیم چه کنم

مادر بی تو چه کنم

 

...

 

مادر به من از زندگی بگو

مادر به من از عاشقی بگو

مادر به من از دوست داشتن بگو

مادر به من از مهربانی بگو

مادر به من از ایثار بگو

مادر به من از فداکاری بگو

مادر به من از دلدادی بگو

مادر به من بگو

 

...

 

راز زندگی مادر است

راز عاشقی مادر است

راز دوست داشتن مادراست

رازتنهایی مادراست

رازبندگی مادر است

رازمهربانی مادر است

راز هم نوای مادراست

راز هم صدای مادر است

راز لالای مادر است

 

...

 

زهرا یعنی ایثار

زهرا یعنی شجاعت

زهرا یعنی جسارت

زهرا یعنی هم دم شب های علی

زهرا یعنی مادری یگانه

زهرا یعنی عشق

زهرا یعنی پشتی خمیده

زهرا یعنی عشق مانده میان در دیوار

زهرا یعنی معوای شبانه  

یا زهرا

...

 


نوشته شده در جمعه 91/2/22ساعت 1:54 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

زن...

هنگامی که خدا زن را آفرید به مرد گفت:

 

"این زن است. وقتی با او روبرو شدی،

 

<<<<مراقب باش که ...">>>>

 

اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود

 

که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین

 

گفت: "بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب

 

باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر

 

افکن تا افسون افسانة گیسوانش نگردی و

 

مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها

 

شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا

 

طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که

 

مسحور شیطان میشوی. از او حذر کن که

 

یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را

 

بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و

 

به چاه ویل سرنگونت میکند.... مراقب

 

باش...."

و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را

آفرید، گفتم: "به چشم."

 

شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که:

 

"خلقت زن به قصد امتحان تو بوده است و

 

این از لطف خداست در حق تو. پس شکر

 

کن و هیچ مگو...."

 

گفتم: "به چشم."

 

در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت

 

و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش

 

ننگریستم و آوایش را نشنیدم.

 

چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا

 

به سوی او می خواند بنشینم، اما از خوف

 

آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم.

 

هزاران سال گذشت و من خسته و

 

فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی

 

یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را

 

و نیاز به وجودش را حس می کردم .

 

دیگر تحمل نداشتم.

 

پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم و

 

گریستم. نمی دانستم چرا؟

 

قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در

 

پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی

 

کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب

 

داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم

 

و دردم را بگویم، می دانست.

 

با لبخند گفت:<<< این زن است.>>>

 

وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که (((او

 

داروی درد توست.

 

بدون او تو غیرکاملی.(((

 

مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را

 

بشکنی که او بسیار شکننده است.

 

من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم.

 

نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را

 

می پرورد؟

 

من آیات جمالم را در وجود او به نمایش

 

درآورده ام

 

پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی

 

مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن،

 

گیسوانش را نظر میانداز و حرمت حریم

 

صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این

 

دیدار کنم."

 

من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم.

 

پرسیدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه

 

ویل تهدید کردی؟"

 

خدا گفت: "من؟!!!!"

 

فریاد زدم: "شیخ آن حرف ها را زد و تو

 

سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش

 

نبودی چرا حرفی نزدی؟"



خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی



گفت: "من سکوت نکردم، اما تو ترجیح



دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای



مرا."



و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان



حرفهای پیشینش را تکرار میکند

  خدا زن را آفرید و بهشت ر ا و***


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 2:37 صبح توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak